دوست داری شخصیت خودت رو بشناسی؟! کلیک کنید
دوست داری شخصیت خودت رو بشناسی؟! کلیک کنید
0
0

وقتی همدلی ضعیف‌پرور می‌شود: نقدی بر بزرگنمایی رنج در روان‌درمانی

84 بازدید

 

همدلی؛ شفقت یا تضعیف نیروهای روانی؟

در فرایند روان‌درمانی گاه با پدیده‌ای مواجهیم که در ظاهر شفقت‌آمیز و مراقبانه به‌نظر می‌رسد، اما در باطن ناتوان‌کننده است.
درمانگر، با نیتی انسانی می‌کوشد رنج مراجع را سبک‌تر کند؛ تشویقش می‌کند که استراحت کند، به خود سخت نگیرد، فشار برنامه‌های زندگی را کاهش دهد، و برای مدتی با اندوه خود بنشیند.
چنین رویکردی در مواردی و به حد کفایت، ضروری و نجات‌بخش است؛ اما در برخی موقعیت‌ها همین مراقبت مکرر و بدون مرز، نه به ترمیم بلکه به فرسایش نیروهای روانی می‌انجامد.

افراط در همدلی و پیامدهای آن

مراجع در پناه «مهربانی درمانگر»، به زیستن با کمینه سطح توانایی رضایت می‌دهد؛ همان‌قدر که جانش رنج نکشد، راضی‌ است. اما این رضایت اغلب از جنس نوعی تعلیق وجودی‌ است، نه زندگیِ فعالانه.
نیچه با این نوع نیک‌خواهیِ ضعیف‌پرور مخالف بود. او در جایی می‌نویسد:
“زندگی، همان اراده به قدرت است؛ نه اراده به بقا، بلکه اراده‌ای برای فزونی گرفتن، چیرگی، تسلط و آفرینش حتی در دل رنج، حتی در دل فاجعه” ( نیچه، غروب بت‌ها )

درمانگرِ بیش‌همدل، ممکن است ناخواسته به پناهگاه مراجع در برابر زندگی تبدیل شود؛ نه پلی برای عبور.
در این حالت، درمانگر بالش است، نه آینه. مراقبت جای آگاهی را می‌گیرد، و رنج به جای معنا یافتن، فقط موقّتاً بی‌حس می‌شود. و حتی اگر حس و فهم شود، نیرویی برای برخاستن برنمی‌انگیزد.

لاکان نیز با این مدل از شفقتِ بی‌تمییز مرزبندی می‌کند:

“شفقت درمانگر وقتی از واقعیت ساختار روانیِ سوژه غافل است، بدل به خیانت می‌شود.” (لاکان، سمینار هفتم: اخلاق روانکاوی)

شفقتِ بدون ساختار، همدلی بدون تمایز، و پذیرشِ بی‌قید و شرطِ رنج مراجع، می‌تواند به تأیید ناآگاهانه‌ی مکانیزم‌های دفاعیِ فلج‌کننده تبدیل شود.

دونالد وینیکات، تفاوتی بنیادین قائل بود میان مادرِ ایده‌آل و مادر به‌اندازه‌کافی خوب. او هشدار می‌داد که اگر محیط، بیش از حد محافظ باشد، کودک هیچ‌گاه با ناکامی مواجه نمی‌شود، و در نتیجه، شخصیت مستقلی نمی‌سازد.

“بیش‌مراقبتی، همان‌قدر خطرناک است که بی‌مراقبتی. چرا که کودک را از تجربه‌ی واقعیِ زیستن محروم می‌کند.” (وینیکات، بازی و واقعیت)

این اصل در اتاق درمان نیز برقرار است. درمانگر قرار نیست همیشه نقش مادر محافظ را ایفا کند. گاه لازم است، به تعبیر وینیکات، ناکامیِ قابل تحمل را ایجاد کند تا مراجع، در تجربه‌اش از درد، امکان مواجهه و تغییر بیابد.

موج جدید روان‌درمانی تروماآگاه و افراط در شفقت

اما در زمانه ما، با موج جدیدی از روان‌درمانی‌های تروماآگاه، روانکاوی پست‌مدرن، و گفتمان‌های خودیاری، نوعی افراط در همدلی، شفقت، و نرمی در حال رخ دادن است.
جردن پیترسون، روان‌شناس بالینی معاصر، به‌روشنی به این معضل اشاره می‌کند و می‌گوید:

“دلسوزیِ بی‌مرز، یکی از نیروهای مخرب تمدن است. مردم بیش از آنکه نیاز به دل‌سوزی داشته باشند، نیاز به نظم، مسئولیت و هدف دارند.”  (ordan B. Peterson, 12 Rules for Life)
در جای دیگر این کتاب نیز به صراحت می‌گوید:

“اگر تنها سعی داری مردم را از درد محافظت کنی، در واقع داری آنها را ضعیف‌تر می‌کنی.”

مرز میان همدلی و مسئولیت

مراجع افسرده، اگر دائماً تشویق به «استراحت»، «سوگواری» و «نشستن با غم‌ها» شود، چگونه نیروی لازم برای ساختن زندگی‌اش را پیدا کند؟
اگر سوگواری بدل به سبک زندگی شود، آیا هنوز سوگواری است، یا صرفاً پناهگاه بی‌عملی؟
درمانگر خوب، مرز دارد. هم همدل است، هم آگاه. نه قاضی است، نه مادر.
او کمک می‌کند مراجع هم رنج را حس کند، هم مسئولیت را بپذیرد. هم ضعف را بفهمد، هم اراده را بازآفرینی کند.
درمان گاهی به معنای زخم زدنِ آگاهانه است. هیچ فشاری نیاوردن، در زمانه‌ای که زندگی و جامعه آکنده از فشارها و اجبارهاست، نه تنها خستگی‌ها را در نمی‌برد و از فرسودگی روانی جلوگیری نمی‌کند، اگر ادامه‌دار شود، در میان‌مدت و بلندمدت موجب فرسودگی و خستگی فزاینده می‌شود.
ما بیش از نوازشگران همیشگی رنج‌، نیازمند  شاهدان رنج هستیم که توان مراجع را بیش از رنج‌هایش ببینند و آن را هنرمندانه و همکارانه بازپروری کنند.

لیلا محسنی رجائی / وحیدرضا پورتقی

آیا این مطلب را می پسندید؟
https://nikzima.com/?p=2704
اشتراک گذاری:
واتساپتوییترفیسبوکپینترستلینکدین
لیلا محسنی رجائی
مطالب بیشتر
برچسب ها:

نظرات

0 نظر در مورد وقتی همدلی ضعیف‌پرور می‌شود: نقدی بر بزرگنمایی رنج در روان‌درمانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.