نگاه سقراطی به ندانستن و دانایی
اگر سقراط زنده بود به کسی که کتاب نمیخرد چون فکر میکند باید حتماً همه را بخواند تا دانا و شایسته باشد، احتمالاً میگفت: “از اینکه نخوانی و ندانی نترس. از آن بترس که گمان کنی دانستههایت کافیست. دانا نخواهی شد؟ اعتراف به این خودِ داناییست.”
تسوندوکو؛ مفهوم ژاپنی کتابانباشت
این روح سقراطی، در قالبی شرقی در مفهوم «تسوندوکو» (tsundoku) زنده است. تسوندوکو، واژهای ژاپنیست با بار معنایی مثبتِ «کتابانباشت». در نگاه اول ممکن است این پدیده شکلی از تنبلی، بیبرنامگی یا حتی خودفریبی به نظر برسد. اما وقتی عمیقتر نگاه میکنیم، این انباشت کتابهای نخوانده، نماد فروتنی شناختیست؛ یادآوری همیشگی مرزهای دانش ما، و اعترافی بیصدا به وسعت آنچه نمیدانیم.
کتابهای نخوانده و اثر دانینگ-کروگر
تسوندوکو، درست برخلاف «اثر دانینگ–کروگر» عمل میکند؛ همان سوگیری شناختیِ که سبب میشود نادانها خود را داناتر از خود واقعیشان بپندارند. کسی که به نادانیاش آگاه است، به احتمال زیاد از دام اعتماد به نفس کاذب گریخته و مسیر دانایی را تازه آغاز کرده است. جسیکا استیلمن نیز در مقاله خود اشاره میکند که کتابهای نخوانده، برخلاف انتظارات، نه احساس گناه، بلکه نوعی حس تعادل شناختی میآفرینند: “اگر اندازهی جهلتان را میدانید، از اکثریت افراد دیگر جلوتر هستید.”
دیالوگ خاموش با کتابهای نخوانده
از این منظر، تسوندوکو تنها یک عادت فرهنگی نیست؛ بلکه میتواند به ابزاری درمانگر تبدیل شود. سقراط در اتاق درمان نمینشیند تا پاسخ بدهد، بلکه میآید تا پرسشها را دوباره زنده کند. و این دیالوگ خاموش میان ما و کتابهای نخوانده نیز چنین میکنند: آنها هنوز جوابی به ما ندادهاند، اما صرف حضورشان، پرسشهایی را زنده نگه میدارد که ممکن است سالها فراموششان کرده باشیم. کتابی دربارهی «مبانی فراماسونری»، «تاریخ تفکر مسیحی»، یا «یادگیری مغز محور»، شاید هیچوقت خوانده نشود، اما حضور فیزیکیاش ما را وادار میکند که بپرسیم: «چرا هیچگاه به این حوزهها فکر نکردم؟»، «من با چه جهانهایی ناآشنا ماندهام؟»، «دانستههایم چقدر کوچکتر از افقهای ناشناختهاند؟»
زیستن با کتابها، نه مالکیت دانایی
البته آنچه تسوندوکو را به ابزاری شفابخش بدل میکند، نه صرفاً حجم کتابهای نخوانده، بلکه نحوهی زیستن با آنهاست.
ما اغلب بهجای زیستن در فرآیند دانستن، به «مالکیت دانایی» میاندیشیم. در ذهن بسیاری از ما، دانستن نه یک حرکت دائمی و ناتمام، بلکه حالتی قطعی و تمامشده است. همانطور که کودک گمان نمیکند با داشتن اسباببازی، لزوماً «بازی» کرده است، بزرگسال نیز نباید گمان کند که با داشتن کتاب یا خواندن آن، واقعاً میداند. در غیر اینصورت، «وسواس دانستن» پدید میآید: تلاش برای جمعآوری و «کنترل دانایی»، بهجای زیستن در دیالکتیک همیشگیِ دانستن و ندانستن.
کتابهای نخوانده به مثابه استعارهای در درمان
تسوندوکو، دعوت به پذیرشِ ناتمامیِ فرآیندِ دانستن و شدن است. دانش، مثلِ فرایندِ تحلیل، هیچگاه “تمام” نمیشود. همیشه بخشی برای کشف باقیست. تاب آوردنِ این ناتمامی و فقدان، گامی اساسی در سلامت روان است.
مراجع شرمها و ترسهایش را به اتاق درمان میآورد: از ناتمامی، نقصان، فقدان، بخشهای ناتمام، آسیبدیده یا ناقصِ خود و آشکارگی آنها بر خودش و دیگران. مراجع «کتابهای» خود را میآورد؛ خاطرات، رؤیاها، تداعیها، الگوهای رابطه. اینها نیز خواستار «خواندن» و «خوانده شدن» هستند، اما بخشهایی همواره ناخوانده و نادیده باقی خواهند ماند. درمانگر با گوش شنوا و ذهنِ پذیرا نقش قفسهی تسوندوکو که کتابها را در خود نگه میدارد ایفا میکند، به مراجع کمک میکند نه فقط بخشهای مهم و حیاتی ذهن را بخواند، بلکه بخشهای نانوشته یا ناخواندهی خود را ببیند، تاب آورد، محترم شمارد و بهتدریج در هویتی یکپارچه سازگار کند.
تسوندوکو در زندگیِ درمانگر نیز میتواند یادآورِ اهمیتِ کارِ مداوم بر روی جهانِ درونیِ خود باشد؛ نادانیها و نقاط کورِ خودمان که نیازمندِ مواجهه و نه لزوما پردازش، بلکه پذیرشاند.
ناتمامی را بپذیریم
پس هنگامی که نمایشگاه کتاب پایان یافت و با تعداد زیادی کتاب جدید به خانه بازگشتیم، به جای احساس گناه، لحظهای درنگ کنیم و به قفسهمان نگاه کنیم. آن کتابها تنها خریداری نشدهاند که خوانده شوند، بلکه انتخابی درخشان هستند: انتخاب اینکه فروتن باشیم، کنجکاو بمانیم و ناتمامی را بپذیریم. شاید هیچگاه نخوانیمشان اما آنجا هستند، مثل بخشهایی از ما که هنوز کسی آنها را نخوانده است.
با الهام از مقاله:
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.